رها ترین لحظه ها
به آفتابی که بی رمقیش
شوق روشنی تو بود
ز انزوای که روز و سال وماه
دیگر نتواند حریق خاموش
پلک بیدارم را به خواب کند
به همیشگی آمدنت
رها ترین همیشه
همیشه
رها.
.
..
به آفتابی که بی رمقیش
شوق روشنی تو بود
ز انزوای که روز و سال وماه
دیگر نتواند حریق خاموش
پلک بیدارم را به خواب کند
به همیشگی آمدنت
رها ترین همیشه
همیشه
رها.
.
..
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر